مقاله داستانهاي ادبي و تاريخي باخـــتر زميــن

مقاله داستانهاي ادبي و تاريخي باخـــتر زميــن

مقاله داستانهاي ادبي و تاريخي باخـــتر زميــن

دانلود مقاله داستانهاي ادبي و تاريخي باخـــتر زميــن

مقاله داستانهاي ادبي و تاريخي باخـــتر زميــن مقاله داستانهاي ادبي و تاريخي باخـــتر زميــن(عشق منيژه و بيژن)
دسته بندي پژوهش
فرمت فايل doc
حجم فايل 13 كيلو بايت
تعداد صفحات فايل 20

بخشهايي از متن:

در روزگاران شاهنشاهي خانواده كيان در باخترزمين, مردان و پهلوانان نامداري سر بر آوردند و با دشمنان ميهن ستيزه جويي كردند. نام اين پهلوانان و قهرمانان در سنگر هاي داغ جنگ و لشكركشيها ثبت تاريخ گرديده است و آيندگان به هر لحظه حساس جهان پهلواني و دشمن ستيزي شان مي نازند و مباهات ميكنند.

تاريخ پر افتخار ما نه تنها مالامال از قهرماني هاي دلير مردان پرخاشجو در نبردگاهها است بلكه قهرمان هايي در فرهنگ عشقي سر زمين بكتريا (باختر) نيز داشته اند كه تاريخ نگار ادبي و فرهنگي , شاعر بلند جايگاه ادبيات فارسي دري? ابوالقاسم فردوسي صحنه هاي آنرا در كتاب بزرگ خود شهنامه ثبت كرده وبه رهروان فرهنگ ادبي و عاشقانه ادبيات? زبان فارسي دري ارمغان گذاشته است.

...

بيژن جوان خونگرم آمادگي سفر گرفت وبا تازي و باز و تير وكمان براه افتادند. بيژن همه راه طولاني و دراز را شكاركنان طي كرد. شاد و خرم به بيشه خوكان رسيد. در اطراف بيشه آتش هولناكي افروختند تا خوكان را سراسيمه كنند. بعد از خورد ونوش فراوان گرگين از بيژن اجازه خواب طلبيد تا به استراحت رود. او ميدانست كه شكار خوكان كار بيژن است. بيژن اورا از استراحت باز داشت و اورا به ايستادگي واداشت و گفت: پيش آي ودر كنار آبگير مراقب باش تا اگر خوكي از چنگم فرار نمايد با زخم گرز سر از تنش جداكن. گرگين درخواست را نپذيرفت و از ياري سر باز زد و گفت كه گوهر برداشتي و كمر محو خوكان را بر بستي. اين كارتوست كه انجام ميدهي.

...

افرباسياب از ماجرا حرفها گفت. و به پيران گفت اي پهلوان ميبيني كه دخترم بسرم چه آورده است؟ رسوايي من در سراسر جهان ميرود. همه لشكريان بر من مي خندند و سراپرده من زبان زد خاص و عام ميشود. چگونه ازين ننگ خودرا برهانم. پيران با ملايمت و دور انديشيها سرانجام افراسياب را قانع ساخت تا از دار زدن بيژن منصرف شد. او به گرسيوس دستور داد تا بيژن را با غل و بند گران در چاه اندازد و بر بالاي چاه سنگ گران اكوان ديو را گذارد تا به زاري زار درآن چاه جان دهد. سپس منيژه را برهنه بي تاج و تخت نزديك چاه كشاند تا اورا در چاه ببيند وبه زاري زاردرآنجا بميرد.

 

 

دانلود مقاله داستانهاي ادبي و تاريخي باخـــتر زميــن

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.